عشق، از ابتدا تا به حال
جمعه 10 آذر 1391برچسب:, :: 18:39 :: نويسنده : مونا و رضوان

 

!!!
|^^^^^|
|^^^^^^^^^|
[***********]

تولد تولد تولدت مبارک

مبارک مبارک تولدت مبارک

بیا یه آرزو کن ؛بعدش شمعاتو فوت کن




 

امروز روز میلاد توست

و من در تب در کنار تو بودن میسوزم

من نیستم و تو

بی من این روز را جشن خواهی گرفت

و چه بی من ها و بی تو ها

این روزها بر ما میگذرد

تولدت مبارک




رضوان جان ، با یک دنیا شور و اشتیاق وضوی عشق می گیرم

وپیشانی بر خاک می گذارم وخداوند را شکر می کنم که ما رابا یکدیگر آشناکرد

آرزو می کنم در لحظه لحظه زندگی مشترکمان

 عاشقانه و صادقانه به پیوندی که بسته ایم تا ابد وفادار باشیم




همسر با وفایم من برای همسفر شدن با تو ، از تمام دلبستگی‌هایم گذشتم

حال منم و یک بغل پر از گلهای عاشقی

تو وعده سبزشدن دل کویر مرا دادی و بغض بی پایان مرا فرونشاندی

وقتی که باران نمی‌بارد. تو مهربانی ببار ای گل همیشه بهار من




یک سبد احساس را ، با تو قسمت می کنم

در شب میلاد تو ، جان نثارت می کنم

می نشینم در برت ، با تو صحبت می کنم

داغ لبهای تو را ، بوسه باران می کنم

تولدت مبارررک

 

(عاششختم بهتلیننم. گوودوو از لپای گوگولیت)

پيوندها


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 6
بازدید هفته : 9
بازدید ماه : 190
بازدید کل : 8666
تعداد مطالب : 47
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1



Alternative content