عشق، از ابتدا تا به حال
10 آذر 1389برچسب:, :: 23:15 :: نويسنده : مونا و رضوان

 

10آذر یکی بدنیا میاد که دنیای یکی رو عوض میکنه . 10 آذر یکی پاتوی این دنیا میزاره که عزیز کرده یکی دیگه میشه و براش عزیزترینه. 10 آذر یه بار تو سال بیشتر نیست ولی برای یکی دیگه 365 باره. عزیزم الهی صد ساله شی نه صدوبیست ساله شی نه صدوبیست سال کمه همیشه زنده باشی

تولدت مبارک نفسم همه کسم همسرم تاج سرم عشقم هستیم وجودم

اینم کیک تولدت

10 آذر 1389برچسب:, :: 23:8 :: نويسنده : مونا و رضوان

 

 تحفه ای یافت نکردم که فدای تو کنم یه سبد عاطفه دارم همه ارزانی تو.کاش میتوانستم تمامی ستارگان را پیشکش چشمان مهربانت کنم.با یک سبد گل مریم 10آذر سالروز تولدت رو تبریک میگم عشقم

 

 

  ای آشناترین زیبای من ای فراگیرترین صدای زندگی من ای باغ در باغ شکوفه زار ای همرنگ و همراه و همسایه بهار در تو چشمه های مهربانی میجوشد ابرهای عطوفت به شوق باریدن گستره قلب ترا می پوشاند طراوت و لطافت و شکنندگی درونمایه توست قلبت آشیان عشق های بزرگ و اهورائی است با تن پوشی از گل چشمانی بارانی لبانی متبسم در میان ازدحام شادمانی ودست افشانی از راه میرسی ای رنگین کمان شادکامی با گل بوسه های محبت سیال روح بهاریت عطش مارا فرو می نشانی افسردگی ها را دور می سازی و چشمهای مشتاق را به نوازش و تحسین زیبایی می خوانی با کلامی صمیمی روی قلبها طرح عشق ترسیم میکنی با خوش آهنگ ترین الحان عطر خوشبوترین گلها را می پراکنی چون باران و شبنم و نسیم گستره دلها را به طراوت و تازگی و نشاط دعوت میکنی ای لطافت سبزه زاران حشمت و شکوه و غرور استوار تمامی کوهساران عصمت مهتاب و شفافیت چشمه ساران همواره با تو باد.تولدت مبارک

خیلی دوستت دارم عشقم خیلیییی

 

1 آذر 1389برچسب:, :: 1:58 :: نويسنده : مونا و رضوان

i want to hold you
 
and put my chest on your chest
 
and put my lips on your lips
 
so i can forget that you are far from me
 
i want to make a moon from your beautiful face
 
and from the light of your eyes make them stars
 
and decorate the dark sky

1 آذر 1389برچسب:, :: 1:51 :: نويسنده : مونا و رضوان

آری من همان عاشقم !

آری من همان عاشقم !

آری من همان عاشقم ،

یک عاشق دلسوخته ،

 یک عاشق تنها ....

یک کلام عاشقم ولی یک عمر اسیر ...

اسیری در یک قلب سرخ ...

 آری من همان مجنون قصه هایم و یک عمر به دنبال لیلی چشم به

راهم..

 لحظه های سخت را پشت سر میگذارم و به عشق لیلایم از هفت آسمان

خواهم گذشت ...

 در جاده ها ،

 از سختی ها میگذرم تا به مقصدم که همان خانه لیلایم است برسم...

 آری عاشقم ،

 یک عاشق چشم به راه ،

عاشقی که مدتهاست در غم انتظار نشسته است ..

در آتش فاصله ها سوخته است ،

در گلدان طاغچه تنهایی ها شکسته است و همانی که تمام درهای

دلتنگی ها بر روی او بسته است...

 آری من همانم که به او میگویند دیوانه ....

 به او میگویند آواره....

 من همانم که لحظه هایم را به یاد عشقم سپری میکنم ...

 با یاد او اشک میریزم و در کوچه دلتنگی ها نام مقدس او را فریاد

میزنم... .

 فریاد میزنم تا تمام پنجره های خاموش با فریاد من روشن شوند و

بگویند این دیوانه کیست؟

آری این دیوانه همان هست که جایش در قصه ها بوده ...

همانی است که نامش در این دنیا مانده و یادش همیشه و همیشه یک

عاقل را نیز مجنون میکند...

پيوندها


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 28
بازدید دیروز : 6
بازدید هفته : 28
بازدید ماه : 209
بازدید کل : 8685
تعداد مطالب : 47
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1



Alternative content