عشق، از ابتدا تا به حال نويسندگان جمعه 25 فروردين 1391برچسب:, :: 10:23 :: نويسنده : مونا و رضوان
عشق مانا...!
بیا به یاد چشمهایی که در روزگار غم و غصه با ما گریسته اند گل سرخی در باغچه روحمان
شاید کسی را که با او خندیده ای فراموش کنی اما هرگز کسی را که با او گریسته ای را از یاد
و من از هنگام تولد کائنات تا کنون سر به شانه های تو گریسته ام پس چگونه می توانم لحظه ای
چگونه می توانم با ابرهای بهاری در سرودن تو همراه نشوم .
اگر به من بگویند :
فقط یکبار می توانم تورا از پشت شیشه های مه آلود ببینم و برایت دست تکان بدهم و اگر به من
رو به رویت می ایستم و می گویم : در قیامت هم نام تورا بر لب خواهم داشت...
دو شنبه 21 فروردين 1391برچسب:, :: 21:50 :: نويسنده : مونا و رضوان
پرواز كن پرنده كوچكم پرواز كن تنها شاهد اشکهای شبانه ام همين صفحه سفيد و جوهر سياه و نور ماه است که زیباییش یاد آور تواست و دل گرفتگیش همچون من هرگز نخواستم چشم نا محرم اين لحظه های آشنا فرو ريختن اشک را بر گونه هايم ببيند هميشه بالش سکوت را زير سر هق هق تنهائيم گذاشتم تا کسی صدای مرا نشنود اما تو تو که از گريه های پنهانی من با خبری چه کنم؟ گاهی همين گريه های گهگاه جای خالی تو را در غربت عاشقانه هايم پر ميکند شنبه 19 فروردين 1391برچسب:, :: 21:59 :: نويسنده : مونا و رضوان
...به نام آفریننده ی الفبای زندگی... کاش هنــــــــوز.......
بچه بودیم از آسمان باران می آمد بزرگ شده ایم از چشمهایمان می آید بچه بودیم همه چشمای خیسمون رو میدیدن بزرگ شدیم هیچکی نمیبینه بچه بودیم تو جمع گریه می کردیم بزرگ شدیم تو خلوت بچه بودیم راحت دلمون نمی شکست بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون می شکنه بچه بودیم همه رو 10 تا دوست داشتیم بزرگ که شدیم بعضی ها رو هیچی بعضی هارو کم و بعضی ها رو بی نهایت دوست داریم بچه که بودیم قضاوت نمی کردیم و همه یکسان بودن بزرگ که شدیم قضاوتهای درست و غلط باعث شد که اندازه دوست داشتنمون تغییر کنه کاش هنوزم همه رو به اندازه همون بچگی ۱۰ تا دوست داشتیم بچه که بودیم اگه با کسی دعوا میکردیم ۱ ساعت بعد از یادمون میرفت بزرگ که شدیم گاهی دعواهامون سالها تو یادمون مونده و آشتی نمی کنیم بچه که بودیم بزرگترین آرزومون داشتن کوچکترین چیز بود بزرگ که شدیم کوچکترین آرزومون داشتن بزرگترین چیزه بچه که بودیم بچه بودیم بزرگ که شدیم بزرگ که نشدیم هیچ؛ دیگه همون بچه هم نیستیم *********** چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:, :: 17:51 :: نويسنده : مونا و رضوان
"نهایت عشق"
دختره از پسره پرسيد من خوشگلم؟گفت نه گفت دوستم داري؟گفت نوچ گفت اگه بميرم برام گريه ميکني؟ گفت اصلا دختره چشماش پر از اشک شد و هيچي نگفت پسره بغلش کرد وگفت: تو خوشگل نيستي زيبا ترين هستي تورودوست ندارم چون عاشقتم اگه تو بميري برات گريه نميکنم چون من هم می میرم
سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:, :: 18:47 :: نويسنده : مونا و رضوان
تمامی سدها را به بهانه تو خواهم شکست پيوندها
تبادل لینک هوشمند |
|||
|